داستان معراج– قسمت اول
تاريخ : سه شنبه 12 / 9 / 1391برچسب:, | 10:59 AM | نویسنده : امید

در سالهاي آغازين بعثت رسول خدا و در همان زمان که اسلام، آرام آرام در شهر مکه رونق مي گرفت، معراج رسول خدا انجام گرفت.

جبرئيل که از سوي خدا آمده بود، با پيامبر همراه شد تا در يک شب، از مسجدالحرام به مسجد اقصي در بيت المقدس رفته و سپس از آن محل به آسمانها صعود کند.

پيامبر (ص) در آن شب، آثار عظمت خداوند را در پهنه ي آسمان مشاهده کرد و همان شب به مکه بازگشت و همه ي اين ماجرا، که داستاني فوق العاده شگرف و شگفت انگيز داشت، به اعجاز و لطف خداوند امکان يافت.

در دو سوره از سوره هاي قرآن مجيد به معراج پيامبر (ص) اشاره شده است و صدها حديث و روايت معتبر که در کتابهاي علمي اسلامي ضبط شده است، نکته هايي بسيار جالب و شنيدني از معراج رسول خدا را بازگو مي کند.

پيامبر (ص) پس از بازگشت از اين سفر اسرارآميز، گوشه اي از حوادث و مناظر شگفت انگيري را که ديده است، براي مردم نقل مي کند و بعد نيز، به هر مناسبتي که شايسته مي بيند، بعضي ديگر از ماجراهاي معراج را فاش مي سازد.

درباره ي معراج و اعتبار آن نزد مسلمانان، جاي هيچ انکار و ترديدي وجود ندارد. امام صادق (ع) درباره ي اهميت معراج مي فرمايد:

«کسي که سه چيز را منکر شود، از شيعيان ما نيست: معراج پيامبر، سوال در قبر و شفاعت را.»

و امام رضا (ع) نيز در همين باره مي فرمايد:

«کسي که به معراج پيامبر ايمان نياورد، رسالت و پيغمبري او را انکار کرده است.»

 

آغاز راه ...

مکه از مهتاب روشن بود. ماه، ميدان گسترده اي را پيموده بود؛ بر مخمل نرم و نيلي آسمان جلو رفته بود؛ تا اکنون که در شانه ي چپ آسمان فرو مي غلتيد. ستاره ها؛ هزار هزار ستاره، همه جاي آسمان را پوشانده بودند.

کوههاي بلند، در سايه ي وهم انگيزي نشسته بودند؛ سايه ي مهتاب آلوده شب، و سکوتي که آن شب، بي سابقه مي نمود، به اين وهم زيبا دامن مي زد.

در پناه درخشش ماه، آسمان و زمين همچون روز روشن بود و نوري به رنگ کاه، بر مکه پاشيده شده بود.

مردم چه مي کردند؟

شايد در خواب بودند. اگر هم کسي بيدار بود و جنبنده اي حرکت داشت، بي صدا بود و در سکوت.

پيامبر (ص)، نشسته بر بام خانه ي امّ هاني، غرق در انديشه هاي دور و دراز خويش، چشم بر آسمان دوخته بود:

اين، زيباترين جلوه از قدرت نمايي پروردگار بود که نگاه محمد را بيشتر از هر منظره اي به خود مشغول مي داشت. امّا نگاه محمّد بر آسمان، يک نگاه عادي و همچون شبهاي ديگر نبود؛ در نگاه او، نوعي انتظار مي درخشيد.

انتظار!

منتظر کسي بود پيامبر.

منتظر کي؟

نمي دانست.

او که منتظرش بود، چه هنگام مي آمد؟

نمي دانست.

بايد ... بايد که در همين شب از راه مي رسيد و مي آمد.

از کجا؟

شايد که از آسمان ...

و باز هم منتظر ماند.

پيامبر، لحظه اي پلک بر هم گذارد و بوي عطر دلچسبي را از نسيم ستاند و در همان موقع صدايي شنيد:

- امشب سفر عجيبي در پيش داري.

پيامبر چشم گشود: جبرئيل برابرش ايستاده بود. پرسيد:

- کجا؟

جبرئيل پاسخ داد:

- به نقاط مختلف عالم هستي.

- آيا به تنهايي سفر خواهم کرد؟

- نه؛ من مأمورم که با تو باشم. ما، در زمين و آسمان، سير خواهيم کرد.

خداوند، اراده کرده است تا پيامبر خودش را در آسمانها سير داده و او را از وسعت جهان آفرينش کاملاً آگاه گرداند و موجودات عجيب و چيزهايي را که هيچ چشمي نظيرش را نديده و هيچ گوشي وصف آنها را نشنيده است، نشان او دهد

سفر، با کمک کدام مَرکب انجام خواهد شد؟

بُراق.

بُراق، مَرکبي بهشتي است که براي رسول خدا آماده شده است و جبرئيل در همه جا همراه اين مرکب و سوارش خواهد بود.

بُراق، جثّه اي کوچکتر از اسب دارد؛

خلقتش به گونه اي است که هر گاه از مکاني پست به بلندي حرکت کند، دستهايش کوتاه و پاهايش بلند مي شود و اگر از مکان بلند به طرف پستي حرکت نمايد، دستهايش بلند و پاهايش کوتاه مي شود؛ تا پشت او در همه حال صاف باشد و به راکبش صدمه اي وارد نيايد.

بُراق مي تواند در آسمان پرواز کند؛ زيرا خدا چنين خواسته است.

هر گاه او در هوا به پرواز درآيد، به کمتر از يک ساعت، تمام عالم را سير خواهد کرد.

رسول خدا آماده شد تا بر پشت او سوار شود. اما بُراق که براي اولين بار مي خواست چنين تجربه اي داشته باشد، تمکين نمي کرد.

جبرئيل، او را آرام ساخت:

- از پيشينيان و کساني هم که بعد از او خواهند آمد، هيچ کس بر تو سوار نشده و نخواهد شد که برتر از اين پيامبر باشد.

براق آرام شد و رسول خدا بر پشت او نشست...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم